بین خونه منو مادر شوهرم نیم ساعت راهه .دوماهی یبار میاد چندروز میمونه خونه من و خونه خواهراش
اخه خواهراشم ساکن اینجان بعد زنگ میزنه برادرشوهرم میاد دنبالش یا شوهرم میبرتش خونش
اینم بگم هم مادرشوهرم هم برادرشوهرم به شدت وقت نشناس و بی برنامه هستن بارها شده ساعت دوازده یک شب تازه از خونه خواهراش اومده خونه من کلا تا لحظه اخری هم که میخواد بره تکلیفشو با شوهرم و برادرشوهرم روشن نمیکنه
دیشب خونه ما خوابید صبح رفت خونه خواهرش گفت زنگ میزنه برادرشوهرم شب بره دنبالش
منو شوهرمم سر این حرفش قرار گذاشتیم فردا بریم جایی که رفتن شوهرم واجبه ولی رفتن من نه صبح خیلی زودم باید بریم ۶صبح
ساعت ۱۰شب دیدم زنگ زده میگه بیاید دنبال من خونه خواهرم تخت نیست نمیتونم بخوابم (کمرش درد میگیره)شوهرم گفت مگه علی)برادرشوهرم( نمیاد دنبالت؟گفت نه ساعت ده زنگ زده بیام گفتم این وقت شب نیا حالا علی همیشه تا۴ صبح بیداره.
شوهرمم گفت مامان من میام دنبالت ولی صبح زود داریم میریم جایی اونم انگار ناراحت شد گفت همینجا میمونم
شوهرمم زنگ زد برادرش بیاد دنبال مامانش که اذیت نشه.حالا من این وسط اعصابم خرده میگم نکنه دلش بشکنه
بچه هاااا واقعاااااا بی برنامه هستن تو بی برنامگی مشهورن ولی خب منم برای فردا برنامه ریزی کرده بودم خب زن توکه میخوای بری از ظهر هماهنگ کن نه ده شب.ده ساله کارش همینه میاد میمونه تازه روز سوم چهارم اخر شب یادش میاد هماهنگ کنه
😣