بچه ها من توی کارم با مردم سر و کله میزنم مشکلی ندارم با مردا حرف بزنم ولی امان از این ک بدونم برا خاستگاری میان اصلا قفل میشم...گاهی فک میکنم اصلا کسی منو دوس نخواهد داشت...چون بلد نیستم اصلا رفتار اولیه با یه پسر ک مثلا خودش یخاد بیاد جلو یا خاستگار رو ..
نمونش دفه قبل ک میخام تعریف کنم ببینید من چ مشکلی داشتم
دختر خالم معرف بود و من گفتم بگن بیان خونه گفت ن اول ببینید میپسندید و اینا کلی اذیت شدم قرار شد بیان مغازه ببینن و برن(این حس رو داشتم ک یه کالام مگه ک ببان ببینن برن..حس کوچیک کردن خودمو داشتم اما اصلا اهل دوستی یا اشنایی با کسی هم نبودم و نیستم یعنی برام سخته اکثرا خاستگاری سنتی شده ازم..) خلاصه.فوق العاده استرس داشتم از همسایمون میترسیدم چون غریبه بودن و اینم دنبال حرف درست کردنه بالاخره اومدن و یکم گذشت و اینا بعدم رفتن تو این حین گفتن ک ما شناسنامه اوردیم کپی بگیرید ک من ب دختر خالم اشاره کردم گفتم ن من نمیتونم (بخاطر استرس زیادم بود واقعا و این ک اون همسایه نیومد ک میترسیدم حرفی بشه قرار بود اگه اومد یه چیزی داشته باشن همراشون مثلا) گذشت
تا شب شد من زنگ زدم دختر خالم گفتم خب ی نشد گفت گفتن باید فک کنیم من حس کردم اصلا نخاستن منو.. من هم اصلا نتونستم حتی نگاه کنم به طرف..اینم بگم هنوزم چهرشو ندیدم
ولی دو روز دیگم صبر کردم دیدم ن خبری نشد زنگ زدم ازشون خبری نشد؟گفت ن نشده منم یه استخاره گرفتم دو سه بار از جاهای مختلف بد اومد...منم گفتم پس نمیخان حتما😓زنگ زدم گفتم ن نمیخام..اونام به دختر خالم گفتن ک عیب نداره هر چی اون بگه ک گفته نمیخاد..
اما الان شنیدم اونم ن از دختر خالم از یکی دیگه ک پسره از رفتارم ک پچ پچ کردم با دختر خالم ناراحت شده ک من هر چی فک میکنم فقط همون ک من استرس داشتم و بهش اشاره کردم ک نمیتونم بوده...نمیدونم هم خیلی دوس دارم ازدواج کنم هم همیشه همین طوری به هم میخوره...نمیدونم چ کنم...