اره مثلا بایکی بودم دوس داشتم باش ازدواج کنم و خونوادش مخالف ولی بازاومدن و وسطاش نزدیک عقد ی هفته موند بود بهمش زدم
و گفتم شکر ک نشد زیادحسی بهش نداشتم
بایکی بودم اونم اولش گفت ازدواج و حاجی بود یسال ازخودم بزرگتر و خرپول بعد اخرش گفت ب چیزی پی بردم و ازدواج نباشه بهتره و منم اصرارنکردم و هزاران بارشکر ک نشد چون خیلی خودخواه خودشیفته بود
خیلی چیزا ازخداخواستم داده ولی خودم دیگه پسشون زدم هزاران مرتبه شکر خدابیدارم کردهوشیارم کرد ک ب ردم نمیخورن و بادستاخودم ردشون کنم