2777
2789
عنوان

امروز واکسن ۱۸ ماهگی زدم

628 بازدید | 48 پست

سلام به همگی

امروز واکسن ۱۸ ماهگی زدم برای پسرم بدنش خیلی واکنش نشون داده 

تبش تا ۴۰ رسید لرز کرد  مجبورم هر دو ساعت و نیم یک بار هم شربت  استامینوفن میدم هم دو تا شیاف میزنم براش وگرنه به هیچ عنوان تبش پایین نمیاد.

از تجربه هاتون بگید

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

والا دختر من اصلا انگار نه انگار 

نه پاش درد گرفت نه تب کرد 

والا نمیدونم 

همون موقع ک واکسن زد باید میبردیش پارکی جایی تا هرچی میتونه تحرک داشته باشه ، اینجوری دیگ دردش حس نمیکنه 

من دخترمو بردم پارک

مطمئنی؟

وای هم استا هم شیاف؟ شیاف فاصله کم نباید باشه هاااا


به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه

من ۱ هفته بعد واکنش داد بدنش و با استامینوفن تبش پایین اومد 

ای پرنده ی مهاجر سفرت سلامت اما به کجا میری عزیزم قفس تموم دنیا ...روی شاخه های دوری چه خوشی داره صبوری 😔وقتی خورشیدی نباشه تا همیشه سوت و کوری🥀🥀🥀واسه ما فرقی نداره هرجا باشیم شب نشینیم ....

وای ترسیدم منم شنیدم واکسن سنگینیع 

پسر منم سه ماه دیگه داره.تا چند روز که تب داره فقط هوشیار بخواب بچه تب نکنه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌شیافف استفاده کنی خیلی خوبه 

فردام بیدارشد بهش آب سیب بده تند تند 

واینکه تا میتونی شیر بهش بده هرچی ادرار کنه برای تب بهتره

 




خداوندا نگهدار عزیزانم باش در پناه خودت حفظشان کن

تو رو خدا زنگ بزن اورژانس مشورت بگیر اصصصلا خوب نیست اینهمه یجا دارو بدی. 

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه

مطمعنی از واکسنه ؟ قبلش سرماخوردگی نداشت واکسن قبلیاشم اینطوری بود؟ من تجربه ندارم از ۱ سالگی دیگه به واکسناش واکنش نداد پسرم 

خدا تو زندگیم معجزه کرد میشه برای سلامتی و عاقبت بخیریمون صلوات بفرستین بعد ۸ سال ناامیدی پسرم نور امید شده واسه من و باباش ❤ دخترم دومین معجزه زندگیم خوش اومدی بسرنوشتمون ❤
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792