بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
واقعا فکر کردین ؟من انقدر حوصله دارم که طلاق بگیرم ؟؟ من واقعا حوصله ندارم بخام این زندگی این همسر این خانواده رو ترک کنم که بخام دوباره ..ازدواج کنم تشکیل خانواده بدم...دوباره ۳سال طول بکشه فرمان اون زندگی اون مرد اون خانواده همسر رو به دست بگیرم؟؟فرهنگشون طبقه خانوادشون بشناسم.دوباره خاهر شوهر مادر شوهر بازی رو تحمل کنم؟ حوصله دارم ؟؟بخام جاری مادرشوهر خاهر شوهر بشناسم از سر زندگیم بازشون کنم؟؟ هرچند همسرم بد هم باشه.... بخام داخل خانواده همسر برا خودم جایگاهی درست کنم؟؟؟اعتماد اطرافیانو کسب کنم؟؟.من انقدر عمر میکنم ؟؟واس اینکار؟؟؟این حوصله اعصاب دارم؟؟؟پس عمری وقتی واس این شوهر این زندگی گذاشتم چی؟؟؟؟مگر همینجوری کشکی هست ؟؟؟؟خیر جانم ..(دیالوگ نوید محمد زاده)من میمونم اینجا حقمو میگیرم موندم حقتونو کف دستتون بزارم😃 اینارو درست میکنم...با همین آدم ها..همین تیکه ها پازل مو میچینم .....زندگی بازی حکم هست وقتی برد میزنن کارت هارو معلوم نیست به تو چی میفته شاید بهترین دست...شاید بدترین دست...ولی مجبوری با همون دست بازی کنی..با همون کارتا منتها..باید بدونی کدوم کی استفاده کنی که بازی رو ببری....توی شطرنج باید بشناسی مهره هاتو کدومو کجا بزاری....تو کل عمر وقت نداری که صرف شناختن مهره های زندگیت کنی .....پس با همینا بازی کن.. _زندگی یک قماره_ من شاید قمار بلد نباشم...ولی وسط بازی هم حق جا زدن ندارم...این قانون بازی حکم هست____کاربر ۹ساله سایتم
هیچی. شماره شبیه بوده اسم شوهرتو نوشته شماره پدر من یه عدد باشماره برادرم فرق داره شماره ی برادرم سیو نبود وقتی زنگ زد اسم بابام اومد روگوشی، گوشیت قاطی کرده مهم نیست
یه زن یا هزار مشکل وسخت جونی برادر شوهرم تالاسمی ماژور دیابتیه و نارسایی قلبی و ریوی ۱۵ ساله خون دل بزرگش کردم چه شب تا صبح بیمارستان بغلم بعد از تزریق خون یا دسفرال میلرزید چه خون دل ها خوردیم تا رسید به ۱۵ سالگی چه شب تا صبح دنبال دارو نبودم دنبال دکتر نبودم اتاقش به جای تخت نوجوان تخت بیمارستان با دستگاه اکسیژن هست چه شب هایی که میلرزید وبیهوش تو بغلم بود هر دوچرخه که میدید اون شب برای من و شوهرم ماتم بود درمانده ترینم از ارزوهایی که گفته و نوشته مینویسم دوست دارم برم کوه دوست دارم دوچرخه داشته باشم دوست دارم کاکائو بخورم دوست دارم تخمه بخورم فوتبال نگاه کنم دوست دارم زنداداشم به جای کیف دارو برام کیف ورزشی بزاره دوست دارم یه شب بدون ترس از ...بخوابم