تابستون که با دخترخالمو خالم رفتیم کافه ی پسره اومد داخل کافه من به خالم گفتم خاله ببین من از این تیپ پسرا خوشم میاد، بعدش خندیدیم و شروع کردیم به خوردن نوشیدنیمون، بعدش متوجه شدیم صاحب کافه اس انگار، هی هم نگام میکرد خیلی زیاد جوری که دخترخالم میخواست بره شماره منو بده که نذاشتم منم یکم الکی مغرورم چسی میام حالا بدتر از یکی خوشمم بیاد اخم میکنم، تحویل نگرفتم رفتم بیرون تا چند متر بیرون کافه پشت سرمون خارج شد نگاهشم بمن بود اما برگشت، دو هفته بعد با دوستم رفتیم اونجا چون رو اسکله هس وقتی میری دریا اونجا بهترین مکانه، بعدش که من وارد شدم پاشد رفت بیرون کلا و تا ما بیایم بیرون نیومد تو کافه😑یعنی قشنگ قهوه ایم کرد گفتم پس هیچی این اصلا از من خوشش نیومذه، سری بعدش که با اون یکی دوستم رفتیم حدودا دو ماه بعدش یا یک ماه، ی غذایی میخواستیم که موادش تموم شده بود و یچیز دیگه سفارش دادیم با نوشابه بعد که من داشتم حساب میکردم این سر رسید تازه از بیرون و داییش گفت بیا این مسئول خرید ماست مثلا دیر کردی خانما اونی که میخواستن رو نشد سفارش بدن اونم عذر خواهی کرد با کلی ارتباط چشمی و فلان و خودش خریدارو فوری داد به دوستش اومد پشت صندوق کارتمو گرفت گفت پول نوشیدنی رو نمیگیرم ازتون، منم گفتم مرسی و زدم بیرون🤦🏻♀️
اقا مسخره ام نکنید من روش کراش دارم اما فکرنکنم اون داشته باشه بازم گفتم بپرسم ببینم شما چی نظر میدید، جوری که دفعات بعدش برخورد کرد باعث شد فکرکنم نکنه اصلا اون دفعه اول داشت دختر خالمو نگاه میکرد نه منو ولی دختر خالم کلا پشتش بهش بود برای همین خیلی بعیده بعدشم حب کور نیستم که تو چشمم نگاه میکرد حتی خالمو دخترخالمم فهمی ه بودن
ببخشید طولانییییی شد، نظر شما چیه🥲
