موصوع ازاین قراره ک من دای ناتنی ام رل مو تو خیابون گفت دیده با رفیقش با دوتا دختر بودن من باور نکردم گفت بجون بچم دایی منم ب رلم اس دادم زنگم نزدم گفتم برو خوش باش گوه خورای یواشکی ات بکن اونا برات خوبن از سرتم زیادی بودم بعد پیام مداد هی من کاری نکردم ب جون همه کسم مادرم گفتم نزنگ دیگ بهم از دیروز انه یک زنگ نزده من انگار مقصرم هرچی دلش خاس زنگ زد گفت منم گوشیمو خاموش کردم امروز روشن کردم موندم حرف کدومو باور کنم ب من میگه حرف یک عوصی رو گوش مدی