مثلا وقتی شوهرم نیست خواهرش هرچی دلش بخواد. بهم میگه بعد من فوق لیسانس هستم و شغل آزاد دارم و تو اجتماعم و اون ۴۰ سالشه و مجرده و خونه نشینه و سیکل داره و نظرمو در مورد یه مسئله میپرسید جواب میدادم با تمسخر میگفت تو چقد با سوادی منم گفتم چون مطالعه ام زیاده و اونجا متوجه شدم حسادت میکنه گذاشتم پای مجرد بودنش چون خیلی علاقه داره به ازدواج
مثلا وقتی شوهرم نیست بهم میگفت فلانی بهم گفته ترشیده
پلاسیده منم خدایی ناراحت شدم گفتم این چه حرفیه
ازدواج یه راه واسه ادامه ی مسیر زندگی
بجایی که بشینی تو خونه برو کلاس هنری دنبال یه شغل
ورزش هدف داشته باش که همه بگن چقد موفقه و دوست داشته باشن جای تو باشن
وقتی شوهرم اومد بهش گفت سپیده میگه برو ورزش کن کسی بهت نگه ترشیده ایی