خسته شدم از احساسات عمیق
خسته ام از احساساتی که هم شیرینن هم خیلی تلخ
اره من زندگی رو جوره دیگه ای میبینم
ولی گاهی این جوره دیگه دیدن خیلی تلخ میشه
نمی‌دونم باهاش چیکار کنم خدایا چیکار کردی با من😭😭😭😭😭💔💔💔💔
اما من هنوزم قلب بنفش رو فراموش نکردم💜
واضح تر بگو عزیزم
زندگی برای همه همینه گاهی تلخ گاهی شیرین این شمایی ک باید زندگیتو درست مدیریت کنی ک نه از اینور بوم بیفتی نه از اونور
عزیزم اگه ب عشقت رسیده باشی بهترین زندگی رو خواهی داشت تلخ یا شیرینش مهم نی
مهم اینه ک با کسی زندگی کنی ک باب دلت باش
همین الان پاشو یه دفتر و خودکار بردار شکر گذاری کن و از خدا بخواه نعمت های زندگیت رو برات نگه داره
چرااحساس کردم دلت واسه روحانی تنگ شده🤣
عزیزم واضح گفتم ولی کسی نمیتونه درک کنه ببین همین الانشم فک کردن عاشق شدم در حالی که من هیچ پارتنری ندارم عشق برای من تو خانوادم خلاصه شده اگر از دست یکیشون ناراحت باشم و کمتر بهش احساس داشته باشم این احساس انقدر عمیقه که آزارم میده اگر ادمارو دوست داشته باشم بازم این احساس عمیق یه جوری آزارم میده من هیچ کنترلی روش ندارم کاشکی وجود نداشت کاشکی آنقدر به شکل های زیبا برام قابل تشبیح نبود که هزاران راه ارتباطی بین احساسات بسازه
من الان یکی از خوشبخت ترین آدم های این دنیا هستم نه با زیبا و گل و بل بل دیدن دنیا با دیدن واقعیت ها قشنگی ها و بدی ها من هردوش رو پذیرفتن و می‌دونم هردو باهم زندگی رو زیبا کردن ولی ..... میشه وقتی خوشبختی هم چیزی ناراحتت کنه و اشکت رو دربیاره چون زندگی همینه و حتی این ناراحتی و اشک ریختن هم جزوی از این زندگی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
