من همونی ام گ میگفتم ۲۰ سالمه این تاپیکم کسایی ک نمیدونن نامزدم انتخاب خودم بود همو بشدت دوست داریما همتون گفتید بهم بزن ولی قلبم داره از جا کنده میشه آنقدر گریه کردم چرا باید انقد رو من گیر باشه خداا
این تاپیک بود:🙃😭
من با عشقم سه ساله نشون شدیم اون ۱۷ سالش بود من ۱۶ الان ۲۱ سالشه سربازیشم تموم شده طبق این سه سال گیر های شدید میداد اول مثلا میگفت چادر سرته یا ن جوراب پاته و من حق ندارم جلو پسرعمه ک سه سال ا خودم کوچیکتره با مانتو بگردم گیر میده ارایش ک اصلا حتی فالورا اینستامو چک میکنه از طریق گوشی خودش بعضی وقتا همه دخترن ولی اکانتام و نداره میگه اعتماد دارم با اینکه نمیزاشت نصب کنم و همش میگه اختیار تو کاملا دست منه منی حتی حق ندارم با پسردایی عمه حرف بزنم فقط سلام حتی فامیل پسر اجازه ندارم فالو کنم عمو دایی موردی نداره میگه چون محرمه شوهر عمه هم حق ندارم اینا برام زیاد مهم نیست باید برای اینکه بیرون نرم هرروز اگه صدبار زنگ بزنه باید قسم خدا رو بخورم نرم فقط با مادر پدر حق دارم برم تولد دوستامم باید اجازه بگیرم ک میگه نمیزارم اصلا توشاید ۱ بار اجازه دارم با دوستام تنها بیرون برم میگه دوست ندارم بیرون باشی چادر خیلی اجباریه آرایشم حتی لاک نباید بزنم و اینکه خودش میگه کلاس کاراته و زبان و ادامه بده کلاس راهنمایی رانندگی برو گواهینامه بگیر به اینا کاری نداره و مثلا یبار برف میومد گفتم برم حیاط بازی کنم گفت باشهه گزاشتم حتما فقط از پشت پنجره میتونی ببینی فک کردم شوخیه قسم خورد جدیه
پسر داییم یبار اومد با نامزدم حرف بزنن تو ماشینمون منو نامزدم کنار هم بودیم چادرمو گفت درست کنم منم هیم حرفی نزدم بعد پسرداییم داشت میرفت ب ما گفت شماهم بیاید منم گفتم باشه تو برو میایم نامزدم گفت مگه اختیار تو دست اینه گفتم ن چ ربطی داره گفت قسم بخور منطور نداشتی حتی نمیزاره گوشی لمسی ببرم بیرون میگه گوشی دزدی زیاده و خیلی من الان بگم حساس یا بدل؟
خیلی گریه کردم کاش یکی پیدا شه آرومم کنه چون نمیتونم همه حرفامو ب مامانم بگم بیچاره گناه داره