دانشجو ام انقد بی کسم امروز تنهای تنها رفتم بازار دلم باز شه بدتر حالم بد شد هرروز همه چی گرون و گرونتر میشه دلم میخواست برا خودم مانتو بخرم دستبند بخرم شلوار بخرم ولی نتونستم
چند روزه دهنم تلخه حتی پولش نداشتم شکلاتی برا خودم بخرم اجاق گازمون انقد دود میکنه بخوای یه غذا درست کنی کلا دست و بدنت سیاه میشه پولش نداریم یه اجاق بخریم
کل زندگیم کل جوونیم داره با حسرت رد میشه هر چی بگم همه چی درست میشه بدتر میشه😭😭 هرروز گرونی جدید
از اون طرف داشتم با یکی اشنا میشدم بخاطر دلایلی باهاش تموم کردم خواهرمم نمیزاره با کسی دوست شم خسته شدم از تنهایی کاش منم همراهی داشتم انگار نه انگار منم نیاز عاطفی دارم ای خدا