همه کارام مونده،به هر چی دست میزنم یه مشکلی توش هست و پیش میاد،از همه چی خستمه،آدمای دور و برم را دیگه دوست ندارم یه زمانی خیلی اذیتم کردند ،دوست دارم بچه نداشتم از این زندگی میرفتم ،،شما ها اینجور حسی ندارید ؟دلم سیر شده از همه چیز زندگی ،،دلم به حال ذوق و شوقم اوایل ازدواج میسوزه ،،چقدر پدرشوهرم و شوهرم اذیتم کردند ،چقدر احمق بودم همون شب عروسی به هم نزدم همه چیز را ،،چرا تا الان ادامه دادم ؟!!چرا ناخواسته بچه دار شدم ؟از خودم بدم میاد ،از حماقتام ،بی عقلی هام