2777
2789

یه زمانی واسه رسیدن ب خواسته هام خیلی تلاش میکردم . واسه یه مهمونی رفتن ساده چقدر با همسرم میجنگیدم. واسه خرید کردن میجنگیدم و بحث میکردم . چقدر حسرت دوستام و کسایی ک راحت هرجا دلشون میخاست میرفتند رو میخوردم . واسه رفتن خونه مامانم چقد التماس میکردم . چقدر تهدیدم میکرد ک حق نداری خونه فلان خواهرت بری .و چقدر غصه میخوردم . الان با خوردن روزی ۸تا قرص اعصاب تموم اون خواسته هام واسم اصلا مهم نیستن دلم نمیخاد جایی برم دلم نمیخاد چیزی بخرم . منی ک خنده از لبام نمیرفت دیگه خندیدن بلد نیستم . منی ک عاشق حرف زدن با دوستام و اطرافیانم بودم دیگه دلم نمیخاد حرف بزنم . 

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

تنها راهت فقط طلاق گرفتن ازش بود .

نه خوردن روزی ۸ تا قرص .


شفامو میخوام دعا کنید .اگه رفتید زیارتگاه  دعا کنید .  اگه خواستید زیارت عاشورا و دعای توسل یا حتی سوره حمد بخونید اسمم سمیرا . 

چقدر حست شبیهه منه😁 ولی ظاهر حفظ میکنم سعی خودم میکنم اینجوری نباشم درسته خیلی ها ذوقمون کورش کردن ولی باید بجنگی نزار اینجوری پیش بره پیر میشی خواهر  پشیمون میشی زندگی هنوز ادامه داره

   دنیا پراز آدمای خوبه اگر نمیتونی یکیشونو پیدا کنی خودت یکی از اونا باش😍 کاربر قدیمی هستم تعلیق شدم....

منم دلم سکوت میخواد زندگی بدون حرف 

میشه برای سلامتی جنینم دعا کنین؟ آزمایشم ریسک زده و من دلم آشوبه 💔دعا کنین از نظر ذهنی و جسمی سالم باشه😓♥️ بعد از چندین ماه انتظار بالاخره فهمیدم که خدا تو دلم یه کنجد گذاشته:) 9 شهریور 1402💕کنجد جون من و آبجی فاطمه منتظریم که زود زود بغلت کنیم💕

همین که داری بهش فکر میکنی  و راجبش صحبت میکنی نشون میده که دلتنگ گذشته ای و خوشی هاتی

سعی کن برشون گردونی نزار اینجوری بمونه 

   دنیا پراز آدمای خوبه اگر نمیتونی یکیشونو پیدا کنی خودت یکی از اونا باش😍 کاربر قدیمی هستم تعلیق شدم....
چقدر حست شبیهه منه😁 ولی ظاهر حفظ میکنم سعی خودم میکنم اینجوری نباشم درسته خیلی ها ذوقمون کورش کردن ...

دیگه هیچی انرژی ندارم . دلم میخاد یه برچسب ک روش نوشته شده ظرفیت تکمیل است ب خودم بچسبونم 

یه خواستگار داشتم مثل شوهر تو بود دو ماه در ارتباط بودیم و من وابسته شده بودم تا اینکه عروسی دخترخالم شد و اون گفت حق نداری بری منم اینقدر گریه کردم نمیدونم چرا ناراحت بودم!مامانم فحشم داد خواست بزنگه به اونم فحش بده بعد دیگه رفتم عروسی و اونم قهر کرد چند روز بعد اومد گفت من همچین زنی ک به حرف بزرگترش گوش نده نمیخوام منم گفتم خداروشکر به سلامت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز