بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
(دایی)رفیقم ، همدمم، هَمه کَس و کارم ،دار و ندارم چطوری دلت اومد منو تنها بزاری و بری پیش خدا ، ای دایی نامرد و بی وفا بدون من کجا رفتی ...دایی بعد تو کیو بغل کنم، کنار گردنش رو ببوسم ، از سر و کولش آویزون بشم انقدر حرف بزنم براش که سرش درد بگیره ، با کی فیلم ببینم ، خونه کی برم خوش بگذره که دیگه دلم نخاد بیام ،با کی شهربازی برم وقتی بریم تونل وحشت از ترس سفت بغلش کنم ، با کی برم بیرون ، با کی؟؟؟ کی رو داشتم بجز تو ، تو تمام دلخوشیم داخل این زندگی بودی🖤عزیزترینم من قولی که بهت دادم رو یادمه قسم میخورم دکتر میشم و به قولم عمل میکنم .... دیدار به قیامت.....
هی یه روز بارونی توی اواخر آبان با بدترین نوع خبر دادن بهت بگن که پدر بزرگت کسی که به بد ترین وضعیت بهش وابسته هستی بهت بگن که توی بیمارستان به خاطر سکته پنجم بستریه و تو با حالی خراب بری پیشش بعد از یک هفته دکتر توی چشم پدرت و عزیز دردونه پدربزرگ که خودت باشی نگاه کنه بگه کمیسیون پزشکی قطع امید کرده و تو پدرت همون جا بی پناه ترین آدم دنیا بشین کسی نباشه که زیر بغلتونو بگیره ببره یه گوشه آروم تون کنه کسی نباشه که بهش تکیه کنید و یه شبه هزار سال بار بی کسی روی دوشت بیوفته خیلی سخته بعد تویه تلخ ترین نیمه آذر پدر بزرگت بعداز بیست و اندی روز روی تخت بیمارستان جلو چشم خودت و بابات که توی این چند روز تنهاش نداشتین و همیشه پیشش بودین از پیشتون بره و غروب رفتن اون بشه طلوع غم ها گریه ها و یتیمی پدرت و که همون روز بعد از غروب پدر بزرگ حدود یک ساعت و نیم خودت و پدرت از جهان اطراف بیخبر باشید و کسی از غم شما خبر نداشته باشه چه سخته موقعی که به همه بگی که پدر بزرگ مرخص شده داره میاد خونه بجای خودش دسته گل ببری سخته خیلی سخت لطفاً برای پدر بزرگم که هفت ماهه که ندارمش فاتحه بخونید
چیزی که آدمیزاد رو میکُشه، حسرته حسرتِ جاهایی که نرفته،کاراییکه نکرده، حرفایی که نگفته.حسرتِ آدمی که دیگه تکرار نمیشه و هیچکاری واسه نِگهداشتنش نکرده.. پیج کیک و شیرینی هام:Savina.bakes 😋🥰