اژ ساعت یک ظهر کلاس داشت تا الان رفته سرکار تا یازده
با اینکه خیلی خسته بود زنگ زدم بهش که بابا میشه شب پدر دختری بریم بیرون
گفت باشه حتما گندم برشته ی بابا🥺
فقط لباس طوسیه رو بپوش ست بشیم
خیلی وقتا تحقیرش کردم قضاوتش کردم پشیمونم
چه کاری میتونم براش انجام بدم که جبران کنم؟
هیچ وقت یادم نمیره به خاطر مشکل روحی که من دارم تا پنج و شیش صبح توی مطب دکتر منتظر موند تا حالم بهتر بشه...