سلام ..
امیدوارم که حال دل همتون خوب باشه..
نمیدونم چی بگم .. از کجا شروع کنم...
یه معذرت خواهی بدهکارم به همه اونایی که باهام درارتباط بودن اینجا.. چون یهویی رفتم.. بی خبر رفتم.. نگرانم شدین میدونم.. فقط میتونم بگم شرمندتونم..
ولی من واقعا حالم خوب نبود..
اوایل که بخاطر جریانات سیاسی نتم مشکل داشت
بعدشم رفتم دانشگاه و به حدی سرم شلوغ شد با درسام که فرصت نمیکردم بیام اینجا...
من از رضا هم جدا شدم ..
فکر کردم دیدم رابطمون واقعا بی معنیه..
و قرار نیست به هم برسیم و سر انجامی نداره این عشق.. حرفم زدم باهاش.. دیدم قصد جلو اومدن نداره و سفت و سخت پای عقایدش وایساده.. جدا شدیم با عشق.. ۳ ماه اینا گذشته از جداییمون.. ولی خب دلم دیگ نمیخواد برگردم به یه رابطه بی سرانجام.. عشقمون با همه قشنگیاش تموم شد.. حالم خوب نبود.. و ترجیح دادم بریزم تو خودم.. و با حرفای تلخ و پر دردم ناراحتتون نکنم... من و رضا جدا شدیم و من این واقعیت تلخ رو پذیرفتم.. بعدشم با امتحانات ترم مشغول شدم و زلزله خوی.. چند روزه اینور اونوریم.. ۴ ۵ روز ارومیه موندم.. بعدش اومدم تو چادر موندیم.. الان کم و بیش ترسمون ریخته اومدم خونه..
خلاصه روزهای بدی رو گذروندم.. امتحاناتمو هم سعی کردم خوب بدم.. نذاشتم بخاطر شرایط روحیم نمره هام پایین بشن..
واقعا توانایی اینکه تگ کنم ندارم.. معذرت میخوام ک نمیتونم پی ویارو جواب بدم.. هر وقت مساعد بودم میام 🧡