خاهرم دورز اومد شهرمون خونش دوره بعد از دوماه اومد فردا صبح هم میره منم دوروز میخامبرم خونه بابام ببینمش گف شب میام با هم میریم ساعت ۸اومد گفتم زود دیگه چن بار هم زنگ زدن گفتن شام بیاین گفتم ن تا همسر بیاد با هم میایم این اومد و الکی بهونه اورد گف مریضم گفتم اشکال نداره بریم داشتیم شام میخوردیم گف من نمیام منم گفتم باشه ماشین بگیر خودم میرم بعد گف داداش اینا با خانوادش اومدن گفتم پ من چکار کنم من میرم گف تو نباشی زشته گفتم ب منچه خاهرم صبح میره گفت مگه استغفرالله.خدا اومد منم عصبی شدم گفتم چ ربطی داره من اصلاااا خوشم نمیاد ازشون حتی شوهرمم بدش میاد ولی نمیدونم چی شد این طوری کرد سفره رو پرت کرد گف شام نمیخورم. سفره رو جمع کردم من ساده رو بگو غذا نمیخورم تا این بیاد. این زن داداششم همیشه دعا میکنه واسشون اخرش رف پایین ما طبقه بالای خانواده شوهرمم.منم افتادم بخابم اومد دارم براش خاهر خودش کمیاد مث پروانه دورش میچرخه میخام از این ب بعد مثل خودش باشم گوشیمو خاموش میکنم تا یه مدت ن میرم خونه بابای خودم ن خانواده این عن.بگین چیکاررر کنممم فقط ک دارم منفجر میشم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
وقتی خواهر برادرش اومدن خودتو فقط بزن ب مریضی و حال خرابی هروقت هم خواستی بری خونه بابات فقط یه زنگ بزن بهش بگو عجله ای شده من خودم با تاکسی میرم آنقدر منت اینو نکش