من یه بار بد جور مچ مادرشوهرم رو گرفتم که از هوش و ذکاوتم نبود ، خواست خدا بود ، طبقه بالای مادرشوهرم می شینیم ، کفش هامون هم طبقه پایین در میاریم ، مادرشوهرم بود و نبودم رو با کفشم کنترل میکرده ، من هم از همه جا بی خبر بودم ، یه روز داشتم درس می خوندم ، کفش هام هم آورده بودم بالا که بشورم ، مادرشوهرم فکر میکرد من خونه نیستم ، یهو در رو باز کرد اومد تو ، تا منو دید خشکش زد ، زبونش بند اومد ، بدون اینکه چیزی بگه در رو بست فرار کرد ، به نظرم شما چند بار بعد از بیرون رفتن از خونه به بهانه جا گذاشتن وسیله ای چیزی برگرد خونه ، اگه دیدی دارن بدت رو میگن به شوخی جوابشو بده ، وسیله ات رو بردار برگرد
نگاه کردم آسیابمو هواسم نبود ه چه جوری گذاشتم ولی از این به بعد دیگه هواسم هست مامانم گفتم میگه از وسایل هات هر کدوم تیکه هاشو بردار تا روشن نشه امشب همین کار رو کرده تیغ و در و هر چیزشو یکی برداشتم قاییم کردم تا نتونن استفاده کنن به خدا تو خونه خودت راحت نباسی
ببین مسکل از مادرش نیست
مشکل شوهرته ! که راحت می زاره به حریمت تجاوز بشه !!!
انگار غیرت نداره! ببخشید اینو می گم. دقیقا من چنبن برداستی کردم ...
فقط با دعوا درست میشه. نه زبون خوش !!!
خودت چند تا از وسایل کوچیک رو از خونه خارج کن . و بنداز گردن ابن که معلوم نیست که وسایل منو دست می زنه !!!
بالاخره شوهرت از کارهای خودس و مادرش خبر داره !!!
ببخشيد ولي خندم گرفت
مادر شوهر منم همينه من ميرم يه شهر ديگه خونه مامانم مياد ميبينه من قبل زفتن خونه تكوتي ميكنم همه جا تميز و مرتب
خواهرم ميگه سوزن بريز جلو در كمد بره به پاش چون جلو كمد از اين موكت پشمالوها هست معلوم نيست سوزن بريزي
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
