هر روز بهم دیگ زنگ میزدیم
حتی خواهرم دوبار پول خواست بهش دادم و هنوز بهم نداده گفتمش تا عید ب نیازش ندارم مشکلی نیست
نمیخواستم طلا بفروشه
الان مدتی زنگ میزنم زود تمام میکنه صحبت رو
چون زنگ زدم بچه اش گوشی گرفت با وجود اینکه کنارش بود البته خواهرم رانندگی میکرد گفت مامان میگه برسیم خونه زنگت میزنم داره یک هفته میشه
هم دلم برای صحبت باهاش تنگه هم نمیخوام مزاحم و اویزونش باشم
همش میگم حتما کلی مشغله داره.
اما خب یکدفعه تغییر کرده