سلام دوستان چند وقتی که این اتفاق ها برام تو خونه میافته ولی من جدی نگرفتم تا امروز صبح که از خواب بیدار شدم... دیشب غذا درست کردم برای امروز گذاشتم رفتم یخچال باز کردم دیدم قابلمه خالی هست😳کسی خونه نیست شوهرم رفته ماموریت خودم بچه ام هستم چند وقت پیش هم یک گونی برنج خام داشتم با گونی برنج ناپدید شد. یکبار دیگه هم قرمه سبزی درست کرده بودم گوشت هاش از تو قابلمه گم شد، یعنی ممکنه اون باشه خودم اعتقاد ندارم به این چیزا
من همونیم که تو گرما، گرمارو فحش میدم، تو سرما، سرما رو فحش میدم، زمستونا دلم تابستون می خواد، تابستونا دلم زمستون می خواد، وقتی بیرونم دلم میخواد برم خونه، وقتی تو خونم دلم می خواد برم بیرون، وقتی خستم خوابم نمی بره و وقتی کار دارم خوابم میاد و همچنان نمی دونم چمه😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐🎈😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐بنظرم هر آدمی نیاز داره یه عوضی اونقدروش تاثیر بزاره که دیگه اون احمقِ سابق نباشه!😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐شاید باورتون نشه ولی من از خودم توقع دارم ظاهر زیبایی داشته باشم، همه کتاب هارو خونده باشم، همه اهنگارو گوش کرده باشم، با استعداد و باهوش باشم، روابط اجتماعی بالایی داشته باشم، کار کنم ورزش کنم و با دوستام وقت بگذرونم، دوست دارم برای اهدافم تلاش کنم و زندگی کنم ولی بعضی وقتا حتی نمی تونم از تختم بیام بیام بیرون😑😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
وااا؟من این چیزا رو قطعا رد نمیکنم اما قبول هم ندارم با اینکه برام چیزای عجیبتری پیش اومده،چندسال قبل یه خونه بودیم حس بدی ازش میگرفتم،یه روز سر ظهر خواب بودم انگار صدای انفجار اومد نیم ساعت گشتم نفهمیدم،شب رفتم سر کابینت باز کردم دیدم خرده شیشه پره،همشم ریز قد ته سنجاق،پارچ ولیوانا باهم خرد وخاکشیر شده بودن،گفتم سرد وگرم شده جدی نگرفتم،دو روز بعد نصفه شب بود همونجور شد جفتمون سکته رو زدیم شوهرم هی گشت گفتم کابینتو ببین دیدیم یه جفت گلاب پاش قدیمی داشتم یادگاریم بود همونجور شده،هرگز نفهمیدم چرا،جاشونم یکی نبود بگم اختلاف دما وفشار بوده،حالا سرو صدا وچیزای دیگه بماند که فراریم داد،بازم تایید نمیکنم قطعا چیزی بوده
من همونم فقط مامان شدم رمز کاربری قبلیمو یادم نمیاد یه ذره هم ملو شدم😁
دختر خالم هم همش شاکی بودوسایللاش گم میشه یه روز خواستن خونشون رو درست کنن پشت بوم هم راهی نداشت ولی بزور راه درست کردن دیدن همه ی اونا اونجاهه حتی تخم مرغ حتی قبل اینکه متوجه بشن اونجا هست یکسر صدای پا میومد ولی راهی نداشت کسی بره مطمعن شدن کار اونا هستش