سلام دوستان،من یه دختر۲۲سالم که دانشجوام،از لحاظ ظاهری قیافمو دور و بریام خیلی دوس دارن و اکثرا تعریف کردن(بخدا تعریف نمیکنم)درسمو دارم تموم میکنم و تو زندگیم هدفهای مهمتری دارم و تا سن ۲۵سالگی نمیخوام ازدواج کنم و بهش فکر نمیکنم،از سن ۱۷سالگیم خواستگار داشتم .الان که ۲۲ سالمه تو این مدت فقط یکی دونفر بودن که مناسب من نبودن گرچه اگه بودنم قصدم ازدواج نیست گفتم،الان دخترای فامیلمون بزرگ و کوچیک اکثرا ازدواج کردن و من بدبختیام یساله که شروع شده،مامانم تا چیزی میشه بهم میگه تو ترشیدی،موندی خونه،تا آخر عمرت کنار ما هستی،هیچکس سمتت نمیاد و...از این حرفای قدیمیا،بخدا دیوونه شدم از دستش نمیتونم دیگه تحمل کنم هربار میگه بهم درسته قصدشو ندارم ولی دلم میشکنه چون مادرمه وقتی اینطور فکر میکنه من چطور باید خوشحال باشم؟تا الان بالای ۱۰بار دخترای فامیلو کوبیده تو سرم،فشار عصبی داره بهم میده امشب انقد گف دیگه واقعا گریم گرفت و بازم دلم شکست،دیگه نمیدونم چیکار کنم از دستش بعضی وقتا فقط میخوام فرار کنم از دستش و بزارم برم،لطفا شما بگید چیکار کنم
مامانی عزیز لطفا هیچوقت به دختراتون این حرفارو نزنید با گفتن این حرفا حس بی ارزش بودن به آدم القا میشه،چرا باید وجود من با ازدواج معنی دار بشع؟؟؟؟با دختراتون دوست باشید به هدفاشون اهمیت بدین لطفا نه اینکه دلشونو بشکونید🥲
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ببين من ٢٩ سالمه تا حالا مامانم بهم يه بار نگفت شوهر كن هميشه ميگفت درستو بخون كارتو واسه خودت بزن ولي الان كه فكر ميكنم ميگم كاشكي يه وقتايي مامانم بهم سخت مي گرفت كه به ازدواج فك ميكردم
دورت بگردم ناراحت نباش مامانا اینجوری میگن که سیخ بزنن عروس بشی. غصه نخور نفس همین که صبوری میکنه به مادرت چیزی نمیگی همین خدا واست بهترین زندگیو رقم میزنه
همش ۱۲سالم بودم تیز هوشان قبول شده بودم مادرم فقط بخاطر اینکه داداشم زن ۱۲ساله گرفت اینقدر منو تحت فشار گذاشت ک از مدرسه نیز هوشانم بر گشتم مدرسه نمونه همش بهم میگفت همسنینا نصفش هم نمیشی زیر فشار عصبی گم شده بودم فقط چون مادرم بود حرفاش عذابم میداد ۱۳سالگی ازدواج اجباری کردم ولی خواستگاری رو قبول کردم ک راهش چند شهر دور تر از مادرم بود حالا همش میگه غلط کردم کاشکی ترشیده بودی ولی پیش خودم بودی
من ۲۴ سالمه مامانم بعضی وقتا حس می کنم دوس داره ازدواج کنم ولی من کلا از قبل هم بهشون گفتم زیر ۲۸ ازدواج نمی کنم.هر چقدر هم بقیه تیکه بندازن مهم نیس برام