خالم رفته مشهد امروز اومد چمدون رو که باز کرد همه منتظر سوغاتی بودن برای آبجیم و دخترداییم و مامانم و خاله هام و زنداییم شال اورده بود برای بقیه هم حداقل یه بسته شکلات سوغاتی همه رو داد به من گفت ببخشید دیگه مریض بودم نتونستم برای تو چیزی بخرم واقعا خیلی جلوی جمع ناراحت شدم بغض گلومو گرفت خواهرم دید ناراحت شدم گفت شال من برای تو ولی من قبول نکردم خیلی ناراحتم😔😔😔