🤣نه رفتم اشپزخونه به بهونه شستن شیشه شیر پسرم الکی یه کمی سر و صدا راه انداختم اونم بیدار شد گفت یه لیوان اب هم ب من بده
دیگ منم رفتم کنارش اب بهش دادم الکی گفتم چقد تو خواب حرف میزنی
گفت چی میگفتم
گفتم نمیدونم نفهمیدم خودت بگو چه خوابی می دیدی چون نفس نفس میزدی مشکوک بودی
با تعجب گفت بخدا یادم نمیاد
منم گفتم نکنه داشتی خواب س ..س می دیدی اونم گفت نمیدونم بخدا یادم نیس اما کاش بدیدم حداقل تو خواب کمی حال کنم منم یعنی حرصم گرفت افتادم روش که بزنمش دیگه کم کم کار به جاهای باریک کشید🤣🤣🤣