همیشه هر جا بریم مهمونی دخترم اصلا کنار من نمیشینه موقع شام و میوه امشبم مهمونی بودیم نمیاد کنار من بهش غذا بدم همش میچسبه ب جاریم اونم بچه کوچیک داره دخترم رو نمیده اعصابم آنقدر خورده میخواستم پاشم تو جمع بزنمش ولی کنترل کردم خودمو نمیدونم چیکار کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من یکی از بچها فامیل 6 سالش ایناس از بس بمن میچسبه و پرحرفه اذیت میشم
ولی واقعا هیچکسی هم مثل من باهاش مهربون نیس
دگ مخام با لهجه خودما باهاتان حرف بینم... نمخا عارم بیه.... من ماله روستام بچه روستام.... بری حرفا قبلنمه بینین اگ مخاین تهمت بزنین دل بشکنین سی من حرف نزنین....
منم بچه بودم همیشه خدا پیش زن عموم بودم چون همیشه اخلاقش بهتر از مامان خودم بود مهربون تر و با درک تر بود بچست چیزی که متوجه نمیشه از قصد و نیت باشه حتما اون حس خوب داده بهش میدونم مادری ولی بچه ها نیاز به ظواهر داستانشون زیاده اینو اب احساسات خودم میگم تو هم باهاش بیشتر بازی کن مهربونی کن میاد پیش خودت