حرف زدن با آدما برام خیلی سخته همینطور نوشتن از اون چیزی که توی دلم میگذره ولی بعضی اوقات انقدر آشوب میشم که جایی جز اینجا برای پناه پیدا نمیکنم ؛
تمام زندگیم همیشه سعی کردم آدمی که باشم که دیگران ازم راضی هستند ولی هیچوقت خودم رو ندیدم ، همیشه خودم افتادم گوشه ی رینگ و له شدم ؛
بعد از مدت ها دوباره دیدمش خودش بود همون رنگ چشم ها همون صدا فقط کمی جا افتاده تر ….. ۱۲ سال گذشته ؛
کاش آدم با عرضه ای بودم کاش یاد گرفته بودم شجاع باشم و هزاران کاش دیگه کاش میتونستم سرش داد بزنم بگم من از همون روزی که جلوی کلاس طبقه ی سوم دیدمت عاشقت شدم ولی تو هیچوقت نفهمیدی… اون روز که با کس دیگه ای بودی من هنوز عاشقت بودم .. اون روزی که از اینجا به اجبار رفتم هم هنوز عاشق تو بودم فکر میکردم که یک روزی میای و همه چیز درست میشه ولی تو هیچوقت نیومدی 😭😭😭
کاش میتونستم بهت بگم هر بار ازت پیام یا ایمیلی میگیرفتم تا خود صبح خوابم نمیبرد و غرق در خیالبافی میشدم ولی تو انقدر دیر جواب میدادی که از خودم بخاطر شور و شوقی که بخاطرت داشتم متنفر میشدم
کاش میتونستم بهت بگم هنوز هم عاشقتم ولی نمیشه دیگه خیلی دیر شده یا حداقل من هنوز هم همون آدم ترسوی قدیمم
امشب بجای این حرف ها فقط برات نوشتم
خواهش میکنم …
کاش میشد بنویسم خواهش میکنم منو ببین 😭😭