سلام. من شیش ماهی میشه مهاجرت کردم بعد خیلی فشار رومه از همه طرفی..هم از طرف دوری از خانوادم هم از طرف بلد نبودن زبان اینجا و نداشتن دوست و اشنایی.
من این هفته کلاس اقصاد داشتم. خب من زبان اینارو بلد نیستم کلاس زبانم میرم ولی سر کلاسای درسم میشینم معلماهم میدونن من زبان بلد نیستم بهم سخت نمیگیرن.این هفته که اقصاد داشتیم معلمش یه پیرمرده. بچه ها امتحان داشتن و این بهم گفت تو امتحان نمیدی دبگه منم گفتم نه. بعد وقتی دیگه بچه ها داشتن امتحان میدادن من داشتم تو دفترم نقاشی میکشیدم یهو احساس کردم داره درباره من حرف میزنه نگاش کردم دیدم داره نگام میکنه و میخنده بعد برگه امتحانو بهم نشون داد که یعنی میخوای؟ منم پیش خودم گفتم حالا برگه رو بگیرم ترنسلیت کنم گفتم اره میخوام یهو برگه رو گذاشت لا دفترش بهم خندید:)))))))
خیلی ازش ناراحتم و کلی نفرینش کردم که منی که زبان بلد نیستمو مسخره کرد پیر مرد نژاد پرست بدبخت:)))))))/////