سلام بچه ها
من 4 ساله رلم توی این مدت چیز بدی از عشقم ندیدم
من خیلی باهاش قهر میکردم تا همین چند ماه پیش به حدی که دیگه داشت عادی میشد قهر کردن... ولی با این حال تمام این مدت زود میومد و از دلم درمیاورد و ما تا حالا نشده حتی یک روز باهم حرف نزنیم...
به همین دلیل تصمیم گرفتم تمرین کنم که زود رنج نباشم انقدر و هی قهر نکنم سر مسائل مسخره و چرت( مثلا خوابش میبره حین حرف زدن باهام شب من باهاش قهر میکردم) همین تمرین کردنمم جواب داده توی این چند ماه دو سه بار قهر کردم همون تایم هم اوکی شدم و طولش ندادم( هر چند هرچقدم بخوام طولش بدم نمیزاره بیشتر از چند ساعت بشه؛ واقعا تا امروز که این همه مدت گذشته از اوایل رابطه هنوزم قهر میکنم باهاش تب میکنه اصن دنیا براش جهنم میشه)
شخصیتش خیلی محکم؛ حمایتگر از هر لحاظ؛ بشدت درس خوووووووون و پسر کاری هست و واقعا عاشقمه
تو تمام لحظات یک لحظه هم پشیمون نشدم از انتخابم.
اینم بگم از همون روز اول قصدش ازدواجه و پافشاری میکرد بر اینکه خانوادم اجازه بدن بیاد خواستگاری.
خانوادش کاملا در جریان هستن ک منو دوست داره پسرشون؛
مادر منم در جریانه و گفته درسشو تموم کنه بیاد چون تا درسشو تموم نکرده پدرم راضی به ازدواج نمیشه با اینکه همین الانم از همه لحاظ اوکیه و شرایطشو داره...
اون تو تبریز زندگی میکنه من تو اردبیل و همو هم میبینیم و کلا حتی آشنایی ما حضوری بود...
حالا مشکل من اینه که دو روز پیش بهش گفتم با خانوادت عکس دسته جمعی بفرس برام دوس دارم داشته باشم(من قبلا عکسای اعضای خانوادشو دیدم) گف ندارم گفتم بگیر خب گف چه کاریه و چه لزومی داره( بهم گف میدونی ک از عکس گرفتن زیاد خوشم نمیاد) منم ناراحت شدم گفتم خب من دلم میخواد همچین عکسیو گف من بهت عکساشونو فرستادم اینا منم برگشتم گفتم اوکی من میخوام از الان ببشتر آشنا شم با خانوادت ( خیلی چیزا راجب خانوادش بهم گفته و شناختایی دارم و خانواده ی خیلی خوب و نجیبی داره ولی خب اینکه من دلم میخواد از الان که قراره تا یک و نیم الی دوسال عقد کنیم مثلا با مادرش آشنا شم حرف بزنم بیشتر بشناسم؟!!!!) بهم گف خب کم مونده بیشترم میشناسی...
منم قبول نکردم و گفتم تو اگه عاشقم بودی یه عکس مگه چی بود بهم نمیدی و اینا و گفتم اگه بیشتر آشنا نشم از الان بهتره ادامه ندیم...
حالا گاهی میاد سر صحبت باز میکنه میبینه کوتاه نمیام و آشتی نمیکنم.... بنظرتون من حرف غیرمنطقی زدم؟؟ یا اشتباهی کردم؟
(اینم بگم که شماره مادرشو دارم ولی ازم قول گرفته و بهشون زنگ نزنم تا وقتی که زمانش نرسیده
ازش پرسیدم چرا گف مادرم اگه باهات حرف بزنه عجله میکنه برای ازدواج و هی میگه بریم خواستگاری و.... گف میدونم الان خانوادت بخاطر تموم نشدن درسم راضی نمیشن اگه راضین هم بزنگ به مامانم همم زمان بگید بیاییم.
من واقعا واقعا نمیتونم هیچ علتی برای اینکه همین یه عکس دساه جمعیو نمیفرسته پیدا کنم یا اینکه راجب آشنایی بیشتر میگه الان زوده! کمکم کنید علتشو بفهمم... یا اگر اشتباه از منه بگید بهم مرسی
ببخشید طولانی شد