خسته شدم از بس اطرافیان پیگیرمن...خاله م زنگ میزنه مامانم هررر چی بحثشونه آزمون منه کنکور منه درصد منه....یا خود مامانم...یکم میرم تو پذیرایی پیششون میشنیم همیشه بحث درس خوندن و کنکور...اصلاااا مغزم ارور داده...پارسال سر همین فشار اطرافیان سر جلسه مسموم شدم از شدت استرس...همش با مادرم دعوام میشه...درکم نمیکنه...میگه قدر نمیدونی برات کتاب گرفتیم آزمون ثبت نام کردیم...از گل نازک تر نگفتیم الان میای گارد میگیری....میدونم ب خدا همه اینا جلو چشمامه...اما من آرامش میخوام ب دور از حاشیه...مامانم همیشه خدا از بس نگرانمه دپرسه...همش ب منم استرس میده ....هررر کیم احوال منو بپرسه و چیزی بگه میاد میگه...میگم مامان من باید فکرم آزاد باشه...
دیگ خستم از جر و بحثی ک درکم نمیکنن...شدم یه ادم بددهن وراج ...اعصابم داغون شده....
کلللل فک و فامیل هم پیگیر منن جرات ندارم دو قدم برم بیرون یکیو ببینم...همش بحث درس خوندن منه...دوس ندارم انقدر تو چشم باشم آخه ب چ زبونی بگممم😭😭😭💔💔💔
از بس ذهنم به هم ریخته همش باعث ناراحتی مامانم شدم منه احمق
لطفا برام دعا کنید از این برهه با سربلندی خارج بشم....دعام همراهتون