روزها رو با شمردن روزهای اومدنش سپری میکردم ، زهرا به من میگفت حالا که نیست بشین درست رو بخون اما قلبم تو تپیدن برای دیدنش دیگه خودش رو فراموش کرده بود .
اما ..... .
این قصه ی زندگی خیلی های ماست
ادامه اش بده ،
هر کسی که خوند پست آخر رو ریپلی کنه و ادامه بده✅
#زن.قوی