ساعت 5 امروز رفتیم خونه داییم تولد دخترش 19 سالشه من 27 سالمه زن داییم نشسته بود یه زحمت به خودش نداد شام درست کنه کیک آوردن خودشون خوردن با داداشش به ما هم هیچی نداد نه پذیرایی هیچی ظرفای میوه هم مامانم شست و من فقط شام درست کردم دخترش که داشت داخل بالکن دابسمش میگرفت زنداییم هم داخل اینستا من خودم مشکل کمر دارم نباید زیاد سر پا باشم با این حال گفت جارو نداره خونه الان خواهرم اینا میان یه جارو میکشی؟ منم چون زنداییم بود بزرگ بود گفتم باشه همه ی کارای خونش مامانم و من کردیم خودشم داخل اینستا لم داده بود رو مبل تا 8 که شام خواستیم بخوریم سر غذا گفت چقدر بده آدم طلاق بگیره زنی که طلاق بگیره باید بره زیر خواب بقیه ی مردا بشه منم باهاش مخالفت کردم یهو دیدم پررو برگشته میگه شما که تجربت بیشتره راجب این زیر خوابی مردا😒😒خیلی بهم برخورد شام نخوردم برگشتم خونه خودمون حالا فردا میخوان بیان خونمون وقتی میریم هیچ پذیرایی نمیکنن هیچی اونوقت انتظار هم دارن بخدا بیان یجوری باهاشون میکنم دیگه نیان😑
کاربری قبلا دست دو نفره بوده الان فقط دست منه🌷✨.... نی نی سایت از سرزمین عجایب هم عجیب تره یهو میای میبینی پدرشوهر و خواهر شوهر با همن
ایران من ای جان من ای باور و ایمان منآزاد شو از بند خویش زنجیر را باور نکن!!اکنون زمان زندگیست تاخیر را باور نکن… حرف از هیاهو کم بزن،ازآشتیها دم بزن…از دشمنی پرهیز کن شمشیر را باور نکنخود را ضعیف و کم ندان تنها در این عالم ندانتو شاهکار خالقی تحقیر را باور نکن…بر روی بوم زندگی هر چیز میخواهی بکشزیبا و زشتش پای توست تقدیر را باور نکن…تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی!!از نو دوباره رسم کن تصویر را باور نکن خالق تو را شاد آفرید آزاد آزاد آفرید…پرواز کن تا آرزو زنجیر را باور نکن ایران من ای جان من ای باورو ایمان من گر رو به ظلمت میروی من میدهم این جانو تن ای ساربان آهسته ران من میهنم غم دیده است…غم را نمیفهمد کسی جز راوی عاشق پرست!❤❤