وقتی ده سالم بود بابام برام یه تک دست طلا تقریبا گرون گرفت و بعد اون هم سالی یه تیکه طلا برام میگیره ولی از اون روز بعضی از عمه هام بامن بد شدن و میگن که مامان بابام بین منو خواهرم فرق میزاره و مادر شوهر خواهرمو پر میکردن اونم با مامانم دعوا میکرد (مادر شوهر خواهرم میشه دختر عمه بابام)در صورتی که برای من اگه طلا کرفتن برای اونم یه جهیزیه خفن گرفتن و الان دومادمون تو خونه بابام نشسته و ما هیچوقت به روشون نیاوردیم
دومادمون خودش کار داشت ولی خانوادش گفتن که سوپری بزنه بعد مادرش اومده به ما گفته که باید کمک مالی بهش کنید :/
بازم چیزی نگفتیم بابام بهشون پول دادو گفت اگر کاری کردیم برا دختر خودمون کردیم
خیلی وقتا با کنایه حرف میزنن گاهی هم قیافه میگیرن کلی تو عروسی خواهرم سر جهازش اذیت شدیم چون عمم میگفت یه سری ظرف بهش بدیم که خواهرم دوست نداشت ماهم اینکارو نکردیم سر اون همه جا گفته بود که هیچی به دخترشون ندادن :/
عمه دوست داره مامانم همیشه جلو همه منو خراب کنه در صورتی که مامانم هرگز همچین کاری نمیکنه
از عروسمون هم متنفرن در صورتی که خانواده خودمون عاشقشیم و خیلی دوسش داریم
من واقعا نمیدونم چرا اینقدر از من متنفرن