سلام دوستان ماه بعد درست 1 ساله زایمان کردم از وقتی پسرم به دنیا اومده همسرم و خانوادش زندگیمو برام جهنم کردن حتی سر اینکه ناف بچه رو کجا بندازیم تو رخت زائویی منو به گریه انداختن بخیه هام به درد اومد..از یک ماهگی پسرم.شوهرم پسرمو بدون من خونه مادرش برد بعدش هم چندین بار این کارو کرد خیلی کم منو میبرد رسمشون اینه که هر بار بچه با مادرش نمیاد واسه جاری وسطی هم همین کارو کردن.جاری بزرگم هم طلاق گرفته 9 ساله نذاشتن بچه شو ببینه .ولی الان 6 ماهه باهشون قهرم شوهرم بچه رو خواسته ببره نذاشتم گفتم باهم بریم خونه مادرت آشتی کنیم بعدش هر دفعه باهم بریم شوهرم قبول نکرده دلم تحمل جدایی پسرمو نداره شب و روزم گریه شده امروز هم گفت تو در شرایطی نیستی بچه رو ندی منم میرم با یکی دیگه ازدواج میکنم..شب جمعه هست ازتون التماس میکنم دعام کنید خیلی خستم
خداکنه برگرده سرعقل بیاد...خیرانشاالله
حق نداره بچه رو ازت جدا کنه میتونی بری شکایت کنی
تا ۷سالگی کلا حضانت بچه با توی عزیزم
برا چه مدت بچه رو ازت جدا میکنه؟
سلام عزیزم خوبی کفتی با جاریتم همین کارو کردن قبل لچه دار شدنت میدونستی با تو هم میخواد اینکارو بکنه باز بچه رو اوردی؟؟؟؟
راستش عزیزم دکتر به من گفته بود تو فعلا باردار نمیشی باید تقویت شی منم جلوگیری نکردم بعدش دعوامون شد کارمون به دادگاه و طلاق کشید یه جلسه محضر مونده بود که صیغه طلاق رو بخونن محضر گفت باید بری آزمایش بارداری بدی آزمایش دادم دیدم باردارم به خاطر بچه برگشتیم سرخونه و زندگیمون..4 ماهه بود نمیدونستم چون لکه بینی داشتم ترسیدم بچه 4 ماهه رو سقط کنم
کاش میتونستم کاش کسی رو داشتم که پشتم بود..به خدا خودمم چاره رو تو فرار میبینم ولی کسی رو ندارم..تو آپارتمان خودم میشینیم آپارتمانم طبقه بالای مامانم ایناست..تک فرزندم مامانم هم ناراحتی قلبی داره بابام هم آلزایمر گرفته
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
