اینایی که میگم فقط درد دله دوس ندارم بگین چقدر تو قدر نشناسی مادرت و فلان. 17 ساله م بود عروسم کرد بدون اینکه راضی باشم من خیلی بچه بودم هنوز نمیتونستم خوب و بد رو تشخیص بدم ولی با این وجود مامانم عروسم کردن حتی یه تحقیق نکردن درباره خواستگارم فقط میترسیدند دخترشون تو خونه بمونه خلاصه عروسم کردن ولی بعدش من همسرم رو دوست داشتم چون بهم محبت میکرد بعدش مامانم نمیدونم چش شده بود من دیدم دخترا که عروس میشن مامانشون میشینن نصیحتش ن میکنن که عاشق شوهرت باش و این حرفا حالا مامان من از همون اول یک جوری بهم میفهمند که باهاش لجبازی کنم منم بچه بودم دیگه نمیفهمیدم مثلا میگفت کم کم من احساس میکردم یه جور دیگه از شوهر من یه جور دیگه ای خوشش میاد نمیدونم احساسم درست بود یا نه هی با خودم میگفتم چقدر تو دیوونه ای همچین چیزی امکان نداره الانم نمیخام اصلا قضاوتش کنم شاید اشتباه میکردم ولی به همین خاطر این حرفایی که سالهاست توی دلمه اینجا میگم چون هیچکس نه منو میشناسه نه مامانمو خلاصه بعدها یه بار دعوام شد با همسرم بعد توی دعوا بین حرفاش گفت مامانت توی مسافرت شب که خواب بودیم باسنشو به پاهام میزده نمیدونم اونم راست میگفت یا نه حالا اینا به کنار دیگه من این قضیه رو تو ذهنم گمش کردم اصلا دیگه بهش فکر نمیکردم حالا اینو میخام بگم همسر من اصلا برای خانواده م کم نزاشته بخدا الان 12 ساله ما ازدواج کردیم مامانم و بابام و خواهرم و برادرم و زن برادرم رو با خرج خودش با این که اصلا وضعش خوب نبود چندین بار برد سفر ولی اصلا اونا قدرشو نمیدونن فکر میکنن وظیفه ش بوده مامانم اصلا توی دهنش تا حالا نیومده یه تشکر خشک و خالی کنه فقط یه جوری برخورد کرده که وظیفه ته حگبخدا همین امسال شوهرم 700تومن روز مادر داد به مامانم ولی مامانم اصلا یکم هم قدر دان نیست امروز یکی ازش پرسید داماد تو دوس داری میگفت نه دوس ندارم خیلی دلم شکست بجای اینکه یکم سیاست داشته باشه میگم مردم دامادهای بدشون رو بخاطر دخترشون اینقدر تحویل میگیرن حالا مامان من اصلا انگار این چیزا رو بلد نیست اون روز بهش میگه من میخاستم طلاق دخترمو ازت بگیرم اینقدر شوهرم ناراحت شد ولی هیچی نگفت یا یه بار دیگه میگفت کاش دخترمون به تو نمیدادیم
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
الان همین تصمیم رو گرفتم بخدا شوهرم خیلی به من میرسه هم به من هم به خانواده م حالا امروز دختر عمه ش اینجا بود میگه چه دامادی خوبی داره اینا رو میبره دکتر میگم داماد شما که شما رو میبره مسافرت یکسره میگه دکتر که تا حالا نبرده میگم خب سرش شلوغه
همونطور که پدر مادر حق دارن بچه ها هم حق دارن، دیگه ماشاالله خودت عاقل و پخته شدی مدیریت کن، متاسفانه مادرا هم میتونن بی سیاست باشن و گند بزنن به زندگی بچشون دیگه گذشت خودت زندگیت جمع کن و انتظارات خانواده ات رو هم کم کن چرا باید داماد بنده خدا ببرشون مسافرت؟! راضی هم نباشن!!!
غرض رنجیدن ما بود از دنیا... حاصل شد.......خدایااز سقف اتاقم یاد تو میچکد باران بند بیاید از این خانه می روم🌻