من خیلی خیلی سوتی میدم ولی جدید ترینش اینه
نذری داشتن خالم اینا رفتیم کمکشون بعد پسرخالم اومد واسه رفیقاش نذری ببره هی بمن کار میداد اینو بیار اونو ببر خلاصه تموم که شد نذریارو برد
چند دقیقه بعدش در زدن من فکرکردم پسرخالمه تو حیاط بودم داد زدم خودت واکن بعد صدایی نیومد دوباره در زدن با صدای بلند به یکی از رفیقاش شروع کردم فوش دادن (فقطم اسم یکیشون که سجاد بودو میشناختم اونمچون زیاد تعریفشو کرده بود و همسایشون بود و من تاحالا ندیده بودمش) ورفتم دروباز کردم دیدم یه پسری سرشو انداخته پایین ومیگه ببخشید نذری اوردم براتون تشکرکه کردم گفتش امیر (پسرخالم) جز من سجاد دیگه ای دوروبرش نیست
منم نمیدونستم چیکار کنم هول شدم درو بستم بعد تازه فهمیدم اسن شاید اون نبوده باشه الکی گفته حرفامو شنیده دروباز کردم شستن طرفو شروع کنم نبودش
بعد یمدت و تعریفای پسرخالم فهمیدم طرف همون سجاد بوده و الا بلا گذاشته کف دست پسرخالم و هنوزم این ماجرارو به رخ من میکشن😐😂