منم تا عشقم کنارم بود اصلا بقیه برام مهم نبودن
اونقدر با هم از ته دل خندیدیم و میخندیدیم ک تو خیابون تو رستوران همه با حسرت نگامون میکردن .
مشکوک ب کرونا بودم ( تو اوج مرگ و میر ک مادر از بچه ۶ ماهشم فرار میکرد ) تو محوطه ای ک تس میگرفتن بعد تست جفتمون بدون ماسک بودیم ، بغلم کرد و سفت گرفتم ، ک همه از تعجب خشکشون زده بود
ولی الان ب قول خودت طاقت دیدن هییییچ زن و شوهری ک کارای مارو میکنن ندارم چشام میبندم کسی دست زنش گرفته ، میبندم اگه کسی زنشو بغل کرده
میبندم اگه تو چشم هم نگاه میکنن و میخندن ....
من ب حس خودم حسادت ب اونا نمیگم ...
من ب حسم نمک پاشیدن رو زخم باز میگم
چون دوست داشتیم این حس ها رو هنوزم داشتیم ، نمیتونیم ببینیم
خدایا برا اونا بد نخواه ،