الآن یاد دختر خالم افتاد دختر خالم ۲ تا پسر قد و نیم قد شلوغ و وحشی داره باز باردار شد کارای خانگی ( مثل پرش و زعفرون زیاد ) زیادی انجام داد جنین سقط بشه داداشش گفت خواهر به اون بچه چیزی نمیشه داغون کردی خودتو ول کن بزار دنیا بیاد ٬ بالاخره همسر دوست شوهرش که پزشک زنان بود قرصایی میده و جنین سقط میشه ٬ ۴ ماه بعد تنها برادرش با زبون روزه تو تصادف میره زیر ۱۸ چرخ و ازش یه دختر ۳ یاله مونده که زنداداشه برده شهر خودش ٬ البته شاید به سقط اون جنین بی ربط باشه شاید هم نباشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نمیدونم ولی از بس داغونیم همه چیزو به همه چیز ربط میدیم یه عده میگن از چشم زخم بوده (از بس خالم و دختراش و زنش و مادرزنش و شوهر خالم هر جا نشستن ازش تعریف و تمجید کردن )