گاهی زندگیم رو نگاه میکنم حالم بد میشه
از اینکه همه چیز زندگیم نصفه نیمه مونده و هیچ وقت نرسیدم
حالم خراب میشه، هی خودم رو گول میزنم و میگم باید امیدوار باشم اما تهش میدونم خودم رو خر کردنه
سالها پیش دو بار باردار شدم، اولیش دو ماهگی سقط شد، دومیش هفت ماهگی به دنیا اومد و زنده نموند.
بعد از سالها دوباره خواستم دیدم یک توده دارم تو تخمدانم و ذخیره تخمدانم هم افتضاح، عمل کردم و بعدش خواستم اقدام کنم ولی باردار نشدم ای وی اف کردم کلا ۵ تا جنین بعد از دوبار ای وی اف دارم.
بعد ضخامت رحمم کم بود اومدم دارو بگیرم بینش حال پدرم بد شد و وسط کار رهاش کردم.
سر همه مسایل زندگیم همینه
به قول اون دیالوگ مرد هزار چهره
که میگفت نمیدونم چرا هی نمیشه