خب عزیز جان
شوهر من از اول میومده اینطوری نبود که نیاد
اره اگه از اول نمیومد برای من مهم نبود
بعدشم میگم دیگه الان ک ظهرا نمیاد میگه سرم شلوغه وقت ندارم ولی بیشتر از قبل وقت میکنه به لباساش و عطر و مدل مو وشیو صورتش برسه
آره اینجوری بهتره شوهر منم دیر میومد ناراحتی کردم گفتم زود بیا الان زودتر میاد ببین نمیخوایی که طلاق بگیری پس باید کنکاش نکنی عوضش ازاین ترسش استفاده کنی همینکه مهربون تر شده یعنی میترسه من هروقت حس کنم چیزی هست اصلا نمیرم دنبالش خودمو خیلی سنگین میگیرم یبار محل کار شوهرم بودم منشی درمانگاه اومد چیزی بهش بگه رفت جلو یواش تر بگه من از اتاق اومدم بیرون خیلیم عادی برخورد مردم با منشیه ازاونوقت اومد بیرون ازاون درمانگاه یا یبار رفتم براش غذا ببرم دیدم صدای خنده میاد از محل کارش با دوستاش و یه خانومه که میشناسمش میخندیدن منم غذارو گذاشتم پشت در اومدم خونه الان خیلی زیاد شده آقایونم که عقل ندارن بهش بفهمون اونکه ضرر میکنه نه تو میدونم سخته گریه کن خودتو خالی کن اما ضعف نشون نده
خب عزیزم با بچه برو بگو دلش تنگه گریه زاری میکنه بیا ببینتت اروم شه یکم دور تر از کارگاه یا بیرون کارگاه که رسیدین زنگ بزنین که بیاد بیرون اگر نبود و دیر کرد مشخصه اگر بود و زود اومد بازم مشخصه بازم به هر حال خودتون میدونید و بهتر شوهرتونو میشناسین هر جور که صلاحه عمل کنین
