سلام اول از همه اینو بگم که نزدیک یک ماهه دارم تلاش میکنم ثبت نام کنم و امروز بالاخره شد 🥲
خلاصه داستان اینه که من تو ۱۸ سالگی با یه نفر آشنا شدم و باهم دیگه وارد یه رابطه شدیم الان نزدیک دو ساله که با هم هستم و طرفم دائما اصرار میکنه که به خانوادت بگو تا بیایم خواستاری این حرفا و من از شناختی که از مادرم دارم فوق العاده میترسم که بهش بگم این موضوع رو نمیدونم چطور منظور حرفمو برسونم ولی کلا مدلشون سنتیه لطفا راهنمایی کنید🥲
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
اگه سنتی هستن بگو بابای پسر بیاد حرف بزنه یا خلاصه خودشون اقدام کنن اول
به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هرجا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم. گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند. و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشدجون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
ما هم اینطور بودیم ولی رک به مامانم رفتم گفتم که یه پسری دوسم داره و قراره مادرشو بفرسته برای خاسگاری بعد گفت از کجا دوست داره و اینا توضیح دادم بهش چیزیم نگفت خانواده منم سنتی این انتظار داشتم مامانم تند برخورد کنه نکرد ولی
اگر اینو نمیتونی ی روش دیگم هست
طرف بیاد خاسگاری مامانش بگه ک پسرم از دخترتون خوسش اومده ولی نگه ک باهم میحرفن و اینا
عزیزم زمانی باید رسمیش کنی که خوب پسره رو سبک سنگین کردی و همه جوره اخلاقاش با اخلاقات جوره
چون سن سالی هم نداری
اگه کاملا باهاش اوکی هسی و آدم خوبیه بعدش به مامانت بگو داداش دوستمه یا پسر خاله یکی از دوستامه و منو دیدن و منم اونو دیدم موقعیتش خوبه (اگه موقعیت خوبی داره) اگه نداره که کلا نگو