سلام چطورین
من از اسلامشهرم یه شهرستانی تو تهران که نمیشه گفت فرهنگ بالایی دارد عوووم
من امسال کنکور دارم شرایط تحصیلی خوبیم دارم
ولی میترسم درس بخونم
انقدری شرايطشو دارم که بتونم از دانشگاهای تاپ انسانی در بیام
میخوام وکیل شم به جز اعتماد به نفس کل پیش زمینه پیش نیاز یه وکیل موفق دارم
آدما دارن تلاش میکنن به جایگاهای اجتماعی خوبی برسن
با آدمای خوبی آشنا شن ازدواج کنن شرایط زندگی خوبی برا هم فراهم کنن
میترسم درس بخونم جایگاه اجتماعی خوبی کسب کنم و حتی درآمد خوب کسب کنم اما نتونم ادم مناسبمو پیدا کنم
جونمو تو این راه بزارم بعدش با یه کارگر یا نهایت تحصیل کرده بیکار ازدواج کنم
خب نمیتونم این شرایط قبول کنم
یه پسری بود مهندس مکانیک کل خانوادشون تحصیل کرده
مامانم نذاشت باهاش ادامه بدم
دلیلیشو پرسیدم گفت اون حتی پدر مادرش فرهنگیانن مایی که فقط یدونه محصل داریم اونم از دانشگاه انصراف داد بهم نمیخوریم
به این فک کردم برم دانشگاه به جاهای خوب برسم با آدم متشخص آشنا شم نتونم باهاش ازدواج کنم چون شرایط خانوادم اینه :/-)
تا الان واسه همچین جمله ای دهن باز نکردم که بخوام با وضوح بیان کنم <<شدیدا خستم شدیدا ناراحتم >>
کاش پسر بودم
کاششششش بودم
الان مشگلاتم این نبود
گاها به سرم میزنه تموم کنم خودمو
ولی مثله یه بازی دوس دارم ادامش بدم چون انگار یه امیدی دارم نمیدونم انتهای این امید به کی وصل شده کاش این امیدم از بین بره تموم شه زندگیم