من ۸ سال جدا شدم سختی کشیدم و اینکه خوب بالا و پایین زیاذ داشتم الان تا حدودی به خواسته هام رسیدم ولی اصلا خوشحال نیستم تنهام ی آدم درست ی ازدواج خوب. نیست برام روحیم خسته شده مادرم و خواهرام اصلا بگین ی حالی بپرسن نه مگر همو بیینم کلا حس میکنم پرت شدم توی این دنیای بی درو پیکر ۶ ماه رفتم سرکار الان اومدن بخاطر کمبود بودجه گزینش میکنن حسابی نیست خلاصه نا امید شدم حس و حال اصلا ندارم نمیدونم جرا دلم شاد نبست انگار توی این دنیا وجود ندارم اصلا وجودم مهم نیست برای کسی. ی حال. ی دل خوشگلی از خانوادم ندارم خونه مادرم همش غر میزنه مریضه خواهرام هم دو تاشون با خودشون هستن با من اصلا خسته شدم