سلام بچه ها من همونیم که گفتم همکلاسیم بم پیشنهاد ازدواج داده و من گفتم یه مدت دوس باشیم و به خاطر دوستای دوبهمزنم نگران بودم که ما رو از هم جدا کنن و اومدم اینجا ازتون راهنمایی خواستم که چ کار کنم(میتونین تاپیک قبلیم رو یه نگا بندازید) و از راهنمایی یکی از دوستان@foghe_moshavere استفاده کردم و جواب داد.
راستش من اونروز خیلی ناراحت بودم و دوستام خ اذیتم میکردن و میگفتن که ما نمیذاریم شما ازدواج کنید و تو دوران دوستی شما رو ازهم جدا میکنیم و... خلاصه من همون روز بهش زنگ زدم بهش گفتم که بابام گفته امشب خواستگار دارم تو زودتر بیا و گف مگه نگفتی یه مدت دوس باشیم و منم گفتم نه به جاش دوران عقد تا عروسی رو طولانی تر میکنیم برا شناخت و خلاصه قبول کرد و مامانش زنگ زد خونمونو همون شب اومدن خواستگاری.
من بهش گفته بودم خواستگارم ساعت۱۰شب میاد تو ۹ بیا اونم راس ساعت۹ اومد🤭
اولش بابام قبول نکرد گف سنش کمه واینا ولی چون وضع مالیشون خ خوب بودا و پسر خ باشعور و خوشتیپ و باوقار و فهمیده ای بود بابام قبول کرد و ۱۷دی عقد کردیم و قرار شد بعد از اینکه دندونپزشک شدیم یعنی۶ سال دیگه که اون میشه۲۶ومنم میشه۲۴ سالم و یکم بالغ تر میشیم عروسی کنیم😄☺
ولی بازم میترسم دوستام(البته دشمنام چون باشون قر کردم😒) تا زمانی که عروسی کنیم کرم بریزن به نظرتون چطوری دهنشون رو ببندم و جلو نامزدم خرابشون کنم که دستشون رو بشه چون باز هی از طرف من به نامزدم بد میگن حتاااااا شنیدم یکی از دوستام یواشکی داشت بش میگف که این دختره ج*ندس هر روز با یکیه باهاش کات کن که البته حسابی موهاشو کشیدمو و پرتش کردم رو زمین تا حالش جا بیاد دختره عوضی😤
به نظرتون چ کار کنم یه راهنمایی خواهرانه بکنید
مرسی🥺