دیشب ساعت ۱۱ از سر کار اومد گفت گشنمه شامکشیدم خورد همونجا پای سفره خوابش برد بعد من یک هفتس درست ندیده بودمش دلممیخواس صحبت کنه یه حرفی چیزی ولی خوابید لباساشو انداختم ماشین تا خشک بشه شد ۳ شب تا اتو زدم شد سه و نیم و تا زدم گذاشتم تو کیفش بعد ادکلن زدم گفتم بزار یه متن خوشگل بنویسم صبح خواست بپوشتش ببینه براش یه جمله احساسی نوشتم بعد خوابم برد صبح بیدار شدم دیدم کاغذه رو پاره کرده انداخته رو اپن حتی تا الانم زنگم نزده خیلی ناراحتم🥲