پس باز تکرار کرده..چه دل بزرگی داری..
میدونی حرص میخورم عمرم رو هدر میده
چه سختیایی کشیدم خونه خرید ماشین خرید شهر غریب چندسال توی کثافت زندگی کردم
از دلخوشی هام زدم از درسم زدم از کارم زدم نشستم تنهایی بچه بزرگ کردم
چه شبا تنها بودم بچه مریض بود چه سختیا کشیدم
خودشم خیلی سختی کشید زحمت کشید
ولی حالا ..
تولد من یادش میرفت ..ولی میرفت برای اون کادو میخرید..
یکسال طول کشید تا دلش بیاد کادوهای دخترداییمو بندازه بیرون البته همینم ندیدم نمیدونم کجا بردشون