ای کسانی که گزارش میزنید شما هیچ فرقی با کافران و یزیدیان ندارید
باشد که ایمان بیاورید🤣🤣🤣🤣🤣
حالا مگه من میخوام ول کنم این جور ادبیات رو🤣 بچه ها تاپیک قبلی رو بستم که نترکه
بیاید اینجا یکم از خاطره های شرم آور و خنده دارتون تعریف کنید بخندیم🥲
من یه خاطره ناب از مادرشوهرم مبگم بخندید
میگفت همسرم راهش دور بود واسه کار و با پدرش میرفت یه شهر دیگه و فقط پنج شنبه جمعه ها می اومد
منم چون تنها بودم خواهرشوهرم اکثرا می اومد پیشم میخوابید
میگه یه بار خواب شوهرم رو میدیدم که کنارم خوابیده و منم چقدرررر دلتنگشم میگه بغلش میکردمو هی قربون صدقه اش می رفتم و میبوسیدمش
نگو خواهر شوهر بود 🥲🤣
میگه خلاصه تا خود صبح تو حلق هم بودیم سر ماچ و بوسه
فرداش میگه خواهرشوهرم گفت زنداداش دیشب چت بود؟ منو انقدر میبوسیدی و نازم میکردی و قربون صدقه ام میرفتی خجالت میکشیدم اما دیدم خیلی دوست داری منم همراهیت کردم و هی بوسیدمت🤣🤣🤣🤣🤣
منم لهش گفتم باز خدا بهت رحم کرد مامان که به جاهای منشوری نرسیدید و زود هوشیار شدی خخخ