دوستان یکی بمن بگه چرا.چرا
وقتی بایکی کات میکنی یا زندگی مشترکتو تموم میکنی وتوی اون زندگی و رابطه کلی بدبختی کشیدی کلی روزهای خوبت خراب شد.اشک میریختی خدایا این رابطه یازندگی رو تمومش کن.طرفت کاری باهات کرده بودکه مردهات جلوت رژه میرفتن بعد زانومیزدی که رها بشی باهمه این مکافاتی که کشیدی چرا بعدازگذشت مدتی یاداون رابطه یازندگی میفتی وچرا اون همه مکافات وبدبختی کشیدی یادت میره وفقط لذتهاش میادتوذهنت چرا واقعا چرا؟؟
بخاطر احساس تنهایی و کم بودن عزت نفس
اینارو ولکن چرا از هرکی جدا میشی فرداش خوشتیپ ترین پولدار ترین وموفق ترین وخوشگلترین ادم دنیا میشه چراا چرااااا چرااااااا نه واقعااا میخوام بدونم چراااااا🤦🏻♀️🥴
طبیعیه باباخره عادت کردی تغییر بزرگیه سخته
این ویژگی همه افراد ندارن خیلیا اتفاقاتی که براشون افتاد رو اتفاقا چیزای بدشو ثبت کردن تو ذهن خیلیا نه چیزای مثبت اشو ثبت کردن در همه افراد یکی نیست
یاد نره زندگی واقعا پستی بلندی زیادی داره هروز اتفاقا هایی میوفته یروز کلا میخندی فرداش گریه میکنی و ناراحت و ثابت نیست احساسات پس هیچوقت خودتو بخاطر احساسات سرزنش نکن سعی کن تمام اتفاقا تلخ فراموش کنی هرچند سخت واقعا و توکل کن بخدا ازش بخواه که اتفاقای خوب برات رقم بخوره و راه های بهتر که باعث خوشحالی بشه رو جلو پات بازه🥰❤
طبیعت روان ما همینه
وقتی چیزیو از دست میده یا دور میشه ازش، تقریبا بدی هاشو ندید می‌گیره و منصفانه قضاوت نمی‌کنه! همینه که میگن بعد از تموم کردن رابطه هی بدیاشو با خودتون مرور کنید که دلتنگی رو بشوره ببره و یوقت باز برنگردین بهش. خوبیا رو ذهن ناخودآگاه خودش یادتون میاره وقتی بهش فکر می‌کنین ولی بدیارو شما هی باید یادش بیارین
البته شدت این ویژگی به شخصیت فرد هم بستگی داره. مثلا فکر میکنم شخصیت وابسته و مهرطلب بیشتر
میدونی چون ماخیلی همه چیزو واسشون عادی میگرفتیم و خودمون باعث شده بودیم حائل بعضی کارها بینمون پاره بشه واینم بگم طبیعیه که وقتی ازماجدامیشن بخاطر مثلا حرص دادن ما تیپ میزنن و یکمم خرج میکنن اما ببین اون لباسهارو از اتوشویی سرکوچشون اجاره میکنه واون پولاهم وامی بوده که گرفته باید میزده به زخماش حالا باهاش پوزمیده تا قسطش برسه و مادرش..
افرین.مرسی
اما من هرچی تلاش کردم بدیهای که درحقم کرد و بیادبیارم وقتی افکارم بسمتش میره نتونستم میدونی این افکار باعث هم نمیشه بخام دوباره بهش برگردم نه اتفاقا ی حالتی تووجودم شکل میده که هرمروری توذهنم بیاد ی فوحش زنده مرده هم بهش میدم
حلالت دسخوش
ی روز من بخاطر کارم بایدمیرفتم گناوه واونم همراه من اومدشب رفتیم کنارساحل قدم زدنو حرف زدن.بعددیدم نشست روی ماسها روبه دریا گفت.ی تارموتو با دنیا عوض نمیکنم واله همونجا بهش گفتم گاهی حرفهایی از دهن مابیرون میادکه ازعهده ماخارجه پاش بمونیم تاوان داره
گفت من قلبم فدای تومیشه.گذشت تا اینکه ی روز بادوس پسرش دیدم گفتم تار موی متو باهمین عوض کردی.قلبت هم که ماشالا اقیانوسه خیلی جاداروبزرگه.
درسته تنها بودن از رابطه ی بد خیلی بهتره
ولی اینکه میگم بخاطر احساس تنهایی و عزت نفس هست که ادم بعد از تموم شدن رابطه فقط خوبیا یادش میاد حرف تراپیستمه
و بنظرم هم درسته
انساس ذاتا نیاز به همدم داره وقتی تنهاست از درون احساس تنهایی میکنه و گاهی چون به اون رابطه ی سمی عادت کرده ذهنش نمیتونه خودشو تو رابطه سالمی تصور کنه واسه همین دلش واسه قبلی تنگ میشه
