قطرهای از بادههای آسمان.......این جهان زندان و ما زندانی ان حفره کن زندان و خود را وا رهان.....آدمی مخفیست در زیر زباناین زبان پرده است بر درگاه جان
خدا ازش نگذره من فقط نفرینش کردم. خیلی وحشتناک بود ب خیر گذشت. حالا شکایت کردیم ببینیم نتیجه میده یا نه. خودش ک با خنده میگف دستت ب جایی بند نیس خدا لعنتش کنه
من ک دیگه غلط بکنم دلسوزی بیجا کنم حالا مامور اومده میگم این زنه انگشتمو شکونده میگه بخاطر خا ...
😂😂ببخشید ولی به اون لحظه تو و ماموره تصور کردم خندم گرفت
قطرهای از بادههای آسمان.......این جهان زندان و ما زندانی ان حفره کن زندان و خود را وا رهان.....آدمی مخفیست در زیر زباناین زبان پرده است بر درگاه جان
تو خیابون بعده امتحان ترم دوم با دوستام اکیپی از مدرسه بر میگشتیم و یه پسره رو سره راهمون دیدیم نشس ...
به دوستم گفت سوار شو برسونمت دوستمم شروع کرد به بلند داد زدن که مردم جمع شن بعدم تا دید شلوغ شده و یه موتوری اومد باهاش دعوا کنه گازشو گرفت و رفت و ما ام رفتیم تو کوچه که بریم به سمت خونه هامون ماشینشو گذاشته بود اومد تو کوچه و دویید دنبالمون و دوستامم ترسیدن و میدوییدن و یهو یکی از دوستام وایساد دقیقا روبروش و باهم بحثشون شروع کردن بهم فوش دادن و یهو پسره محکم زد تو صورتم دوستم جوری که همه باهم جیغ زدیم 😐
این سیزدهمین کاربریمه 😐 نی نی یار جون خواهر شوهرت به این کاربریم رحم کن 😐 تو تاپیکای باحال تگم کنید پیلیز 💜😎😐
به دوستم گفت سوار شو برسونمت دوستمم شروع کرد به بلند داد زدن که مردم جمع شن بعدم تا دید شلوغ شده و ی ...
يعني هيچ كدومتون يه داداش با غيرت نداشتيد كه روزهاي بعد بره سراغ پسره ؟ اينجور موقع ها همه تون با هم هماهنگ باشيد . تو بگو من به داداشم مگم بياد . اون يكي بگه منم فردا به داداشم ميگم بياد . يكي تون به داييش بگه بياد . يكي تون به عموش بگه بياد . شماره ي ماشين پسره رو بنويسيد . همه تون دسته جمعي بريد كلانتري شكايت كنيد . وقتي تعداد شاكي ها بالا باشه پرونده در اولويت كاري قرار ميگيره . بايد پسره رو ادب ميكرديد . كتك خورديد و اومدي تعريف هم ميكني . بدتر حرص ما رو در مياريد .
يعني هيچ كدومتون يه داداش با غيرت نداشتيد كه روزهاي بعد بره سراغ پسره ؟ اينجور موقع ها همه تون با هم ...
بعدش که دوستمو زد زنگ زدیم مامور اومد و قول داد که دیگه اذیت نکنه برا همین نرفتیم کلانتری و بعد دوستام از هم جدا شدن و منم میخواستم جدا شم برم خونمون ولی چون دوستام میترسیدن تنها برن منم تا خونه همراهیشون کردم تو راه که داشتم اون دوتا دوستامو همراهی میکردم پسره دوباره با ماشین اومد دنبالمونو ما ام تو کوچه ای بودیم که کلانتری توش بود و دوستام با گریه پریدن تو کلانتریو زنگ زدن خانواده هاشون و ازش شکایت کردنو پسره رو به غلط کردن انداختن چند وقت بعدشم بابای دوتا از دوستام پیداش میکنن و میگیرن میزننش و مامانه پسره با هزار نوع التماس پسره رو از دست بابای دوستام نجات میده 😐
این سیزدهمین کاربریمه 😐 نی نی یار جون خواهر شوهرت به این کاربریم رحم کن 😐 تو تاپیکای باحال تگم کنید پیلیز 💜😎😐