بچه ها منو شوهرم ۳سال دوست بودیم و واقعا عاشق همدیگه
وقتی اومد خاسگاری ۲۴ سالش بود من ۲۰ سال و دیگه پدر و مادرم که دیدن من دوسش دارم سنگ ننداختن با اینکه نه خونه داشت نه ماشین و نه حتی کار بخصوص اینکه مامان هم نداشت
بعد از عقدمون کار پیدا کرد کم کم ماشین خریدیم و... اما اخلاقش فقط دو سه ماه خوب بود بعدش خیلی اذیت میکرد تو جیبش قرص اعصاب پیدا کردم و گفت چون مامانم مرد و اذیت شدم قرص میخورم
خلاصه با وجود همه اذیتا و رفتارای بچه گانش عروسی کردیم
و بعد از عروسی فهمیدم از ۲۰ سالگیش مواد مصرف میکنه اما نه خیلی اما بعد از عروسی شدید شد همش تو چورت و حال بد:( اخلاقای بد و بچه گانه و رفتارای خاله زنکیش هم که بماند
خلاصه از بعد عروسی خیلی تلاش کردم و حتی چند ماهم رفتم قهر تا به خودش اومد و الان ۶ ماهه که پروسه درمان را طی میکنه و یکمی بهتره
اما از نظر اخلاقی نه !نه اینکه بد اخلاق باشه اتفاقا میگه و میخنده اما خیییلی بچگونس کاراش خیلی رو مخه قشنگ انگار دارم بچه تربیت میکنم و انگار هیچی بلد نیست از آداب معاشرت همه مسخرش میکنن بهش میخندن و رو حرفش حساب نمیکنند
یه جا که میخام برم کلی سفارش میکنم بهش اخرشم کار خودشو میکنه و با نوع رفتار و حرفاش آبرومو میبره
حالا بابام امروز بهم میگه دختر تو با شوهرت آینده ای نداری و از همه بیشتر خودت اذیت میشی تا بچه نداری جداشو و به فکر بعدت نباش
من واقعا موندم چیکار کنم از یه طرف دوسش دارم ار ی طرفشم خستم کرده از زندگی و میترسم که واقعا پدر خوبی نشه تاحالا که برا من شوهر ایده آل نبوده
نمیگم خودم خوبم ولی واقعا از نظر رفتار بهم دیگه نمیخوریم😔راستی حق طلاق رو هم داره.نظر شما چیه؟