اخرین بار عموی مجردم بود خیلی دوسش داشتم خیلی از پدرمم بیشتر. ۴سال بود فوت کرده بود ب من نگفته بودن میدونستن بهم میریزم با یه کتونی لباس رفتم شهرستان ببینمش خیلی ذوق داشتم ببینمش عمه هام دخترعموهای یهو زدن زیر گریه گفتن خانعمو رحمت خدا رفت... تپش قلب گرفتم لحظه ب لخظه ضربان قلبم تند تر میشد ی سکته قلبی رفتم بستری شدم... الانم با گریه دارم مینویسم برای عموی مجردم عموی مهربونم عموی جوان ناکامم که خودکشی کرده بود🥲🥲🥲
اول برای خودت بعد برای حاجت من اللهم صل علی محمد و آل محمد الهی آمین