2777
2789
عنوان

جدایی با وجود بچه

954 بازدید | 41 پست

سلام.

خانوم ها من پونزده سال از زندگی مشترکم میگذره.

دوتا بچه دارم یه پسر ۹ ساله یه دختر ۴ ساله

من خیلی توی این زندگی فداکاری کردم درسم رو رها کردم، شغلم رو رها کردم، همسرم زیر دیپلم بود با وجود نمرات بالا بهش کمک کردم درس بخونه مهندس شد شغل خوبی گرفت 

زندگیمون اوایلش توی سختی شدید بود چندین سال توی غربت و سختی کنارش بودم 

و بعد هم به خاطر شغلش ۴ سال تنهایی پسرم رو بزرگ کردم

سر بچه دوم اصرار کردم بیاد شهر خودمون

با خواهش و تمنا و تهدید و دعوا اومد شهر خودمون شاغل شد بماند که اون موقع اختلافمون شدید شد چون نمی‌خواست برگرده ولی منم از تنهایی و بزرگ کردن بچها به تنهایی و سختی خسته شده بودم 

اوایل که اومد شغل درستی نداشت تا باز خدارو شکر شغل مناسبی پیدا کرد







دخترم 14 بهمن 97 قدم به دنیا گذاشت..خدایا شکرت

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

منتها از همون موقع یعنی سه سال پیش کم کم رابطمون بیش از حد سرد شد 

هیچ کمکی نمی‌کرد همسرم 

من همه این سالها افسرده بودم 

خودم رو باب چهارم سرگرم کردم دیگه به زبون میاوردم که تنهام و احتیاج به محبت دارم اما شوهرم خیلی سرده 

مرد خوبیه بچها و دوست داره اما سرده سرد

در واقع من بهش علاقه داشتم و من پیش قدم شدم برای ازدواجو برای همین من همیشه پیش قدم میشدم توی محبت و رابطه و آشتی کردن



دخترم 14 بهمن 97 قدم به دنیا گذاشت..خدایا شکرت

هرچه اصرار میکردم مشاوره بریم قبول نمی‌کرد می‌گفت خودت برو اگه لازم داری 

ولی یک نفره هیچ فایده ای نداره

دو سال پیش شبا نمیومد خونه و مشکوک بود و خیلی به خودش می‌رسید خیلی عصبی بود و حتی به بچه‌هایی که اینقدر دوست داشت دادم بیداد میکرد مطمئن شدم کسی باهاش در ارتباطه ولی فکر میکردم که یکی از همکارانش یا بلاخره یه غریبه است



دخترم 14 بهمن 97 قدم به دنیا گذاشت..خدایا شکرت

یه روز با اسنپ از صبح دنبالش کردم چون حتی نمی‌دونستم محل کارش کجاست

ساعت سه با سرعت از محل کارش زد بیرون تمام مدت میترسیدم که تصادف کنه بعد رسید نزدیک خونمون دیدم دخترداییم رو سوار کرد 

خیلی شوکه شدم

ولی باز با خودم گفتم شاید بخاطر مشکلات خودمون میخواد باهاش حرف بزنه


دخترم 14 بهمن 97 قدم به دنیا گذاشت..خدایا شکرت

بعد دیدم نه رفتن توی کوچه خلوت و تاریک و شروع به معاشقه کردند

حالم خیلی بد شد داشتم سکته میکردم آخه دختر داییم دوست دوران بچگیم بود و همیشه نیومد خونمون خیلی دوستش داشتم خیلی 

چون بچهام تنها بودن برگشتم خونه وشوهرم ساعت ۱۲ برگشت شام خورد و دعوایی الکی راه انداخت بعدشم رفت خوابید..

دخترم 14 بهمن 97 قدم به دنیا گذاشت..خدایا شکرت
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز